kash hameye dusta be khubie to budan azizam.

ashkamo dar ovordi baba!!! k.m

سلام ...... واي تو اين مدت که من نيومده بودم تو اينترنت چه قدر اتفاق همه جا افتاده.......مخصوصا توي وب تو ........ ديروز خواستم بيام و بهت خبر بده نشد ....... يعني وبت باز نشد ...... ولي الان اومدم که بگم آپم ...... اگه بياي کلي خوشحال ميشم ........

يه سوال ...... چي شده که اين چند وقته هممون اين قدر دلتنگ بچگي هامون شديم ..........

سلام!!
نميدونم که کي بود!يه حدس هايي زدم اما نميدونم...!
من آپم

اگه خواستي بيا

سلام مغول خانم ؟

تا به حال اين طوري شو ديده بودي؟

انتظار تا ابد با هم بودن ، انتظار بيهوده ايه ...

سرنوشت آدم از اولش هم با جدايي گره خرده ؛ بايد خودمونو عادت بديم .

سلام زهرا جان،خوبي؟!:دي

من هم بسي کودکي مي خواهم هم سرويسي!!

پيدا کردي من رو هم خبر کن...

سلام زهرا! حالا دلت براي کودکي هايت تنگ باشد، به سن من برسي چه مي کني؟

چند شب پيش توي برفي که سر بند آمدن نداشت، دلم خواست يک دسته گل مريم بخرم، ببرم خانه ي دکتر شهرياري براي همسرش. نمي دانم مي داني يا نه آنها با ما همسايه اند.
قشنگ مي نويسي زهرا جان و هر روز بهتر از قبل. يواش يواش داستان هاي کوتاهت را شروع کن!