ghashang neveshte boodi o marmooz.jedan hal kardam.khoob ham bache haro sare kar gozashti.neshastan koli maghz terekoondan ta tahlil konan.age rastesho bekhai badak ham nabood tahlil hashoon
kolan too kare fek kardan o tahlil nistam vali fek konam bish tar janbeye ejtemaii dare ta siasi.be nazare man oon mojasame namade ye hadafe bozorge.to namadi az yek fardi delsooz.ooni ke to ro az istadan baz negah dasht namde kasi ke faghat be fekre residan be arezoo haye khodeshe va asan be digaran fek nemikone.be ebarate dige KHODKHAH.gerami namade kasi ke doost dare ham dardi kone vali nemitoone.asgari ham namde ye delsooz ke naboodash mojebe moshkel mishe.be ebarate dige ye KOMAKHAL.va in ke hich kas be arezoo hash nemirese.age arezoo hash faghat mahdoode be mardom bashe.va in ke be nazare man oon moghavaye asai,asamie afrade agah va bidar ast ke basirat darand
از اول تا آخرش تصور يه خواب داشتم. آدم هميشه وقتي از خواب پا ميشه، به خوابش که فکر ميکنه ميبينه چقدر اتفاقات جالب ولي غير واقعي بودن. اونوقت گاهي اوقات فک ميکنه اگه واقعيت داشت خيلي جالب ميشد و گاهي اوقاتم يه نفس عميق ميکشه و ميگه الحمدالله که فقط يه خواب بود و تموم شد. اين از اون خواباي نوع دوم بود. "الحمدالله که فقط يه خواب بود و تموم شد..."
چرا اينا مدل راد بررسي کردن؟؟
يني منم اين طوري بگم؟؟
آقاي عسگري:به نظرم يه فرد مجهول الهويه که معلوم نيس الان کجا هستش..منظورم اينه که فرار کرده يا کشته شده...!!
اون دوستت که تو رو کشيد و نذاش وايسي:نماد يه فرد آرمان گرا که هيچ چيز باعث کوچيک شمردن هدفش نمي شه.
تو : نماد فردي که کاري که مي خواد بکنه خيلي روش فشار آورده و استرس زيادي داره و بسيار احساساتيه و محار(املاشو نيدونم!) اون براش مشکله.از مرگ به شدت هراسانه و اهل مواخذه ي ديگرانه
منشي:کسي که خودش رو به نفهمي مي زنه تا شونه از مسئوليت خالي کنه.
گرامي: نماد کسي که براي اينکه فضا رو از تشنج خالي کنه با احساسات ديگران بازي مي کنه در ضمن خيلي انعطاف پذيره!(فرشي بود قبول نمي کرد!)
نمي دونم چرا ولي به نظرم اون مقوا اسامي کساني بود که وارد حزب ها و گروه ها مي شدن و حالا يکي از بهترين دوستانت وارد اون حزب يا گروه شده بود
مي شه توم نظر واقعيت رو بگي؟
در هر صورت عالي بود!حض کردم!
تلفيقي گنگ از واقعيت و توهم ، بريده شدن زمانها . ترکيبي از حال و يه وقت ديگه ( از رسوندن مجسمه مي فهمم گذشته س - از اي ميل مي فهمم بيشتر ميل مي کنه به آينده )
رک بخوام بگم يا خيلي روش فکر کردي و جزء به جزءش با هدف انقدر پراکنده س ، يا اصن روش فکر نکردي . وقتي نظر خواستي ، حتما گزينه اول بوده .
مثل خواب بود..چه قدر خوب نوشته شده بود! من کلا با جمله هات حال ميکنم زهرا! دست خودم نيست!
برداشت:آقاي عسگري نبود, و توي داستان اين پررنگ بود, يعني نبودنش اتفاق بزرگي بود, يعني خوب بود که باشه.مجسمه بايد ميرسيد به مردم, اما نرسيد.بيشترين چيزي که ميفهمم اينه که داستان فوق العاده اي بود. شايد مفهومي که تو توي ذهنت داشتي رو نميفهمم. مرموز و جالب بود. مثل خواب بود. جمله هاش فوق العاده بود.