سفارش تبلیغ
صبا ویژن




مغولی از جنگل

می گفت وقتی کسی درجا شهید می شود لازم نیست او را غسل بدهند. اما اگر او اول مجروح شود و بعدا توی بیمارستان به شهادت برسد باید غسلش بدهند.همه چیز واضح بود. استاد شهریاری در جا کشته شده بود و به نظر می رسید نیازی به غسل نیست. با تردید پرسیدم : حالا برای احتیاط غسل بدهند بد نیست. از کجا معلوم....
یکی از آن طرف داد زد: من شنیده ام کسی که در راه علم کشته شود هم شهید است. ولی من باز هم توی دلم گفتم: از کجا معلوم...

اولین جلسه ای که مشاوره داشتیم قرار شد هر کس آرزویش را بگوید. من نفر اول بودم. با خوشحالی بلند شدم و مهم ترین آرزویم را گفتم: آرزو دارم بزرگ ترین نویسنده دنیا شوم!
همه تک تک آرزو هایشان را گفتند تا نوبت رسید به نفر آخر. بلند شد و با طمانینه گفت: آرزوی من شهادت است.
چیزی نفمیدم. گیج و سردرگم او را نگاه می کردم و بقیه را که آن ها هم مثل من گیج شده بودند. کسی که چنین آرزویی کرده بود، دو ماه بعد پدرش شهید شد
.

همیشه سر این قضیه مشکل داشتم که چرا اجر شهید ها بیشتر از آن هایی است که جنگ رفته اند اما شهید نشده اند. می گفتم: خب او یک گلوله خورده توی سرش و شهید شده. آن کسی که گلوله نخورده چه گناهی دارد که زنده مانده. هر دویشان یک کار را می- کرده اند. منتهی یکی شانس آورده و شهید شده ولی آن یکی نه.

خبر شهادت استاد شهریاری را که شنیدم چند روزی را بین واقعیت و خیال به سر بردم. آن قدر گیج و منگ شده بودم که نمی فهمیدم کجای چیزی که می بینم خواب است و کجای آن واقعیت.بالاخره به خودم آمدم و با واقعیتی بزرگ روبرو شدم. ترور پدر یکی از هم کلاسی هایم یا همان طور که بقیه می گفتند "شهادت" دکتر شهریاری.روزی صد بار ماجرا را در ذهنم مرور می کردم : بمب گذاری، انفجار و مرگ ناگهانی .

روزی که همکلاسی ام به مدرسه برگشت جمع شده بودیم دور هم و نمی دانستیم چه بگوییم. مثل همه ی آدم ها که در این جور مواقع نمی دانند چطور رفتار کنند. قرار شد ما سوال بپرسیم و او جواب سوال هایمان را بدهد. کسی چیزی نمی گفت. برای خالی نبودن عریضه ، همان طور که گریه می کردم پرسیدم: استاد چه کار کرد که به این مقام رسید؟در علم به دنبال چه بود که آخر شهادت نصیبش شد؟
خودم هم نفهمیدم چه شد که چنین سوالی کردم. انگار اصلا آن موقع این من نبودم که این سوال را پرسیدم. منی که تا آن موقع فکر می کردم شهادت بیشتر یک تصادف ساده است که بعضی ها شانس می آورند و نصیبشان می شود، حالا داشتم سوالی می پرسیدم که هیچ گاه به آن فکر نکرده بودم. " او به دنبال چه بود که شهادت نصیبش شد...."
مطمئنم آن موقع این من نبودم که چنین سوالی پرسیدم. سوالی که همه چیز را عوض کرد. وقتی هم کلاسی ام جواب سوالم را می- داد، از ته قلب گریه می کردم. می دانستم که دیگر همه چیز برای من عوض شده است. من ، منی دیگر شده بودم.

هیچ وقت از مجله ی مدرسه خوشم نمی آمد. نمی دانم چرا.شاید به خاطر اندازه ی بدش شاید هم به خاطر مطالب به دردنخور سرکاری اش. اما نمی دانم چه شد که آخرین شماره ی آن را خریدم. حالا آن مجله ی مسخره افتاده کنار نختم و من انگار که به آن معتاد شده باشم، هر شب یکی از صفحات آن را می خوانم. صفحه ای که در آن نامه ی دوست دکتر شهریاری به دختر ایشان چاپ شده. هر شب این نامه را می خوانم و با آرامش به خواب می روم. این نامه و حرف های آن روز هم کلاسی ام تمام دیدگاه من را نسبت به زندگی و مرگ عوض کرد.

"همه ما گواهی می دهیم که مرگ برای تو یک اتفاق نبود بلکه نتیجه ی منطقی زندگی ات بود. سرانجام طبیعی یک عمر مجاهدت و خودسازی بود. با هر منطق ریاضی که حساب می کردی، حیات دنیایی ات باید به شهادت ختم می شد، راهی جز این نبود، گواهی می دهیم شهادت تو "درگذشت ناگهانی" نبود....."

از یک ماه پیش تا حالا خیلی چیز ها عوض شده. حالا من هر شب این جملات را می خوانم و با فکر آن ها به خواب می روم. هر وقت خسته و درمانده می شوم یادم می آید که استاد شهریاری به یکی از شاگردانش گفته بود: اگر فکر می کنی زندگی چیزی جز سختی است اشتباه کرده ای...
حالا من می دانم که چرا نیازی نیست استاد را غسل داد و این که چرا یکی گلوله به سرش خورده و به سر دیگری نخورده. حالا دیگر با خودم فکر نمی کنم: بمب، انفجار و مرگی ناگهانی. بلکه خوب می دانم که شهادت ناگهانی نیست.
حالا من هر آشنایی را که می بینم با افتخار به او می گویم : می دانستی دختر "شهید" شهریاری دوست من است؟حالا دیگر مطمئنم که اگر یک بار دیگر قرار شود هر کس آرزویش را بگوید، بلند می شوم و با طمانینه می گویم:

آرزوی من شهادت است.


...

نظرات شما () link ساعت 10:52 عصر - دوشنبه 89 دی 6 - مغول

عناوین مطالب وبلاگ مغولی از جنگل

» مهاجر
هشت ماه
من شما را می شناسم.
اعتماد
یک لیوان شربت
نامه ای به دوست آمریکایی ام
ماجرا هر روز سرباز های آمریکایی
عجیب
سرانجام
[عناوین آرشیوشده]
..




جدیدترین قالب های وبلاگ