یکهو می بینی کسی که تا دو روز پیش جانت برایش در می رفته، شده دشمنت و حالتان از هم به هم می خورد.
می بینی کسی که از چهار تا سکته ی درست و حسابی جان سالم به در برده می افتد می میرد.
می بینی طرف مخ ریاضی بوده و از ادبیات سر در می آورد.
یک بچه دهاتی می شود دکتری که برای پیدا کردنش باید شش ماه توی صف بود.
می بینی...
هی می بینی و با خودت می گویی در این دنیای رنگارنگ آخرش قرار است تو به کجا برسی.
...
عناوین مطالب وبلاگ مغولی از جنگل
هشت ماه
من شما را می شناسم.
اعتماد
یک لیوان شربت
نامه ای به دوست آمریکایی ام
ماجرا هر روز سرباز های آمریکایی
عجیب
سرانجام
[عناوین آرشیوشده]